header

سرآمد

home
list
archive
درباره وبلاگ
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

264862

تعداد نوشته ها :

880

تعداد نظرات :

55

پيرزن هنرمندي كه بي‌رياترين توصيف را از توليد ملي دارد

پيرزن هنرمندي كه بي‌رياترين توصيف را از توليد ملي دارد
توليد ايراني: زندگي و كار مليحه خانوم –بافنده هفتاد ساله اوراماني- كه توليد ايراني را از نگاه بي ريا و جذابي مي‌بيند،‌ يك موقعيت منحصربفرد و فوق العاده را براي دوست‌داران ايران فراهم كرده است، به گونه‌اي كه كمتر كسي مي‌تواند در مقابل پندها و لطف كلام دلپذيرش مقاومت كند!

به گزارش خبرنگار پايگاه اطلاع رساني توليد ايراني، مي‌گفت وقتي 14سالش بوده، هميشه قبل از نماز صبح از خواب بيدار مي‌شده و بعد از صبحانه‌ يك‌راست مي‌رفته سر بافتني!

اوائل شال و جوراب و كلاه مي‌بافته بعدها رفته سروقت چيزهاي بزرگتري مثل جاجيم و جانماز و فرش!


پیرزن هنرمندی که بی‌ریاترین توصیف را از تولید ملی دارد
تولید ایرانی: زندگی و کار ملیحه خانوم –بافنده هفتاد ساله اورامانی- که تولید ایرانی را از نگاه بی ریا و جذابی می‌بیند،‌ یک موقعیت منحصربفرد و فوق العاده را برای دوست‌داران ایران فراهم کرده است، به گونه‌ای که کمتر کسی می‌تواند در مقابل پندها و لطف کلام دلپذیرش مقاومت کند!

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی تولید ایرانی، می‌گفت وقتی 14سالش بوده، همیشه قبل از نماز صبح از خواب بیدار می‌شده و بعد از صبحانه‌ یک‌راست می‌رفته سر بافتنی!

اوائل شال و جوراب و کلاه می‌بافته بعدها رفته سروقت چیزهای بزرگتری مثل جاجیم و جانماز و فرش!

ملیحه خانوم حالا شصت و سه، چهار سالش است، زانوهایش مثل همه هم سن و سال‌هایش درد دارند اما برعکس آنها هنوز زمینش نگذاشته‌اند! روسری سفید ساده را طوری انداخته سرش که دسته عینک‌های قهوه‌ای رنگ درشتش را پوشانده‌اند. وقتی می‌خواهم ازش عکس بگیرم، مانع می‌شود،‌ می‌گوید: نمونه کاشان که نیستم! می‌گویم نمونه ایرانی مادر! باز مانع می‌شود! هم سیره‌های ملیحه خانوم حجب و حیای عجیب و غریبی دارند!‌ لام تا کام از عهد و قرارهایی که پنجاه،‌ شصت سال پیش بسته‌اند کوتاه نمی‌آیند! این را همسایه‌ها و دوست‌های ملیحه خانوم خوب می‌دانند! سیزده، چهارده سال پیش که از عراق آمده‌اند تا برای یکی از افراد سرشناس بغدادی ازش 200 تا جانماز بخرند، گفته من جانماز به کسی می‌فروشم که رویش نماز بخواند، برای تابلو درست کردن و تزئین در و دیوار جانماز نمی‌بافم‌، مگر اینکه دختری بخواهد برای برکت زندگی‌اش جانمازی روی جهیزیه‌اش پهن کند یا کسی چشم روشنی ببرد برای مهمانی، از راه دور آمده‌ای،‌ غریبه‌ای!

تا حالا سه، چهار هزار بافتنی را که خودش بافته، فروخته و باهاش چرخ زندگی دونفره با دخترش را چرخانده، حالا هم که رفته خانه بخت، با همین فرش‌ها وجاجیم‌ها و جانمازها جهیزیه‌اش را راه انداخته‌اند.

حتما در آن روزهای زمستانی، یکی از همان جانمازهای دستباف ملیحه خانوم با کلی دعا و نذر و نیاز،‌ حامل برکت خدا شده و رفته است خانه تنها دختری که می‌خواسته با مرد زندگی‌اش خوشبخت شود و حالا دو دختر دارد و یک پسر که دارند درس می‌خوانند.

می‌گویم این‌روزها دیگر کمتر کسی دنبال بافتنی‌های دستی است! حاضری‌اش امده که تنوع دارد و جور واجور است،‌جوان‌ها و غیرجوان‌ها آنها را می‌خرند،‌ باید بازار بافتنی‌های شما و و شاگردهایت کم شده باشد!

انکار می‌کند؛‌ «خدا رو شکر بازار داریم، خدا روزی می‌دهد، مردم از ما بافتنی می‌خرند و حتی سفارش می‌دهند، بازار خوب است! »

اما من می‌دانم بازار خوب نیست!‌ ملیحه خانوم دارد ناشکری نمی‌کند! دارد وظیفه بندگی‌اش را انجام می‌دهد، باید اینها را یاد بگیرم! باید اینها را یاد بگیریم!

سال‌ چهل و سه،‌ چهار بوده که شوهرش از سفر برنمی‌گردد و اهالی روستای سلین را صاحب عزا می‌کند، تا از ایران و از شهرهای آن سمت مرز که عراق باشد، مردمی به فاتحه‌خوانی‌اش بیایند!‌ خودش می‌گفت،‌ تنهایی‌ام از همان سال‌ها شروع شد! اما ملیحه خانوم حالا تنها نیست، کلی دختر دارد که از دور و نزدیک آمده‌اند و کنارش فرش بافتن و هزار جور بافتنی دیگر یاد گرفته‌اند،‌ حالا ملیحه خانوم‌ها جمع شده‌اند و ضرب شده‌اند و توی روستاهای اورامانات تقسیم شده‌اند! آنجا مارک، ملیحه خانوم است،‌ نه نایک و آدیداس و تامی هلفیگر . . . ! آنجا لباس‌هایت هویت خودت را دارند،‌ با زبان خودت برایت خاطره‌هایت را تعریف می‌کنند، با لهجه خودت می‌خندند، جان دارند، اصلا با لباس‌هایت می‌توانی عکس دونفره بندازی!

می‌گویم مادر جان امسال سال شماست! سال تولید ملی و حمایت از کارآفرینان! می‌گوید من دیگر کار خودم را کرده‌ام،‌ دفترچه بیمه دارم و از امداد حقوق می‌گیرم! می‌گوید: اینها که بهشان چیزی یاد داده‌‌ام جوان‌اند، باید هوای اینها را داشته باشند، بگو چرخ خیاطی بدهند به جوانان!‌ دار قالی بدهند،‌ دستگاه بدهند، کار اینها با دستگاه بهتر است!

گفتن که کار من نیست، من می‌توانم بنویسم، نوشتم! خواندنش ‌هم ماند برای شما! تا انجام دادنش با چه کسی باشد!

گزارش از شایان ربیعی

(0) نظر
X