گزارش (272)
اخبار اقتصادي (254)
راه كارها (195)
راه هاي حمايت از توليد ملي (193)
اسيب شناسي توليد ملي (192)
نقد و پيشنهادات (187)
اخبار و تازه ها (181)
كار حرفه اي (171)
بازاريابي (104)
بيانات بزرگان (90)
اقتصاد انرژي و اقتصاد كلان (84)
عمران و صنعت و معدن (66)
بانك و بيمه (50)
خودرو و بورس (49)
توليد ملي از نگاه قران و اسلام (48)
معرفي كالاي ايراني (27)
معرفي توليد كنندگان ايراني (6)
اخبار وبلاگ (5)
گزيده ي اخبار روز (4)
صفحات ثابت (1)
نوا و نما (0)
گاهنامه (0)
بدون موضوع (3)
ازتاریخ 1391/11/1 تا تاریخ 1391/11/7
ازتاریخ 1391/10/22 تا تاریخ 1391/10/28
ازتاریخ 1391/10/15 تا تاریخ 1391/10/21
ازتاریخ 1391/10/8 تا تاریخ 1391/10/14
ازتاریخ 1391/10/1 تا تاریخ 1391/10/7
ازتاریخ 1391/09/22 تا تاریخ 1391/09/28
ازتاریخ 1391/09/15 تا تاریخ 1391/09/21
ازتاریخ 1391/08/1 تا تاریخ 1391/08/7
ازتاریخ 1391/07/22 تا تاریخ 1391/07/28
ازتاریخ 1391/07/15 تا تاریخ 1391/07/21
ازتاریخ 1391/07/8 تا تاریخ 1391/07/14
ازتاریخ 1391/07/1 تا تاریخ 1391/07/7
ازتاریخ 1391/06/22 تا تاریخ 1391/06/28
ازتاریخ 1391/06/15 تا تاریخ 1391/06/21
استخدام شوم يا استارت ـ آپ راه بياندازم!؟
۶ روش براي پر كردن هر روز باك بنزين بدنتان!
۸ نكته براي انگيزش خود در كار و زندگي
اجازه ندهيد انتظاراتتان شما را فريب دهند
كاري را كه عاشقاش هستيد، انجام ندهيد
بانك توسعه صادراتمدل كسب و كار خود را تغيير ميدهد
شش چراغ قرمز در مسير خلاقيت
بهترين اطلاعات از پرسشهاي كوتاه بهدست ميآيند
تعداد بازدیدها :
تعداد نوشته ها :
تعداد نظرات :
چرا بهترين راهحلها، معمولا موقتي هستند؟
“تو گياهخواري؟ دوباره؟” نيكي خنديد: “مگه امتحاناش نكرده بودي؟”
پم تذكر داد: “چرا مثل بقيه نميخوري، هر چيزي حد وسطش خوبه ها؟”
همهي آدمهاي اطراف ميز كمي به من خنديدند و كمي هم به پم؛ پمي كه حالا دومين بشقاب غذاياش را داشت تمام ميكرد و يك نماد درست و حسابي اعتدال بود.
من با دوستان دوران دبيرستانام بودم؛ شش نفر از ما طي ۲۵ سال هر ماه يك بار با هم ناهار ميخورديم. ما در اين ناهارها خيلي رسمي رفتار نميكرديم.
آن مكالمهي كذايي خيلي طول نكشيد؛ هر چند هيچ موضوعي در اين ناهار خوردنها كش نميآمد. اما اين اتفاق مرا به فكر فرود برود. آيا من يك آدم شكستخورده بودم چون دوباره گياهخوار شده بودم؟ چرا من دفعهي قبل نتوانسته بودم مقاومتام را ادامه بدهم؟ و اگر نتوانسته بودم، چرا دوباره داشتم اين كار را امتحان ميكردم؟
نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب
“تو گیاهخواری؟ دوباره؟” نیکی خندید: “مگه امتحاناش نکرده بودی؟”
پم تذکر داد: “چرا مثل بقیه نمیخوری، هر چیزی حد وسطش خوبه ها؟”
همهی آدمهای اطراف میز کمی به من خندیدند و کمی هم به پم؛ پمی که حالا دومین بشقاب غذایاش را داشت تمام میکرد و یک نماد درست و حسابی اعتدال بود.
من با دوستان دوران دبیرستانام بودم؛ شش نفر از ما طی ۲۵ سال هر ماه یک بار با هم ناهار میخوردیم. ما در این ناهارها خیلی رسمی رفتار نمیکردیم.
آن مکالمهی کذایی خیلی طول نکشید؛ هر چند هیچ موضوعی در این ناهار خوردنها کش نمیآمد. اما این اتفاق مرا به فکر فرود برود. آیا من یک آدم شکستخورده بودم چون دوباره گیاهخوار شده بودم؟ چرا من دفعهی قبل نتوانسته بودم مقاومتام را ادامه بدهم؟ و اگر نتوانسته بودم، چرا دوباره داشتم این کار را امتحان میکردم؟
یک راه نگاه کردن به این موضوع این است که تغییر رفتار همانند ترک سیگار یا الکل است؛ بعضیی وقتها باید چند بار امتحان کنید تا بالاخره بتوانید به صورت دایمی به ترک آن متعهد شوید.
اما یک دیدگاه درست دیگر هم وجود دارد: همه چیزها که نباید ثابت نگه داشته شوند؛ بلکه بستگی دارد به اینکه شما به چه چیزی میخواهید برسید.
من این هفته یک جلسهی استراتژی خارج از شرکت را با مدیر ارشد اجرایی (CEO) و تیم رهبری یک سازمان فعال در زمینهی تکنولوژی برگزار میکردم؛ سازمانی که درآمدش بیش از ۶۰۰ میلیون دلار در سال است. ما چندین روز را به بازطراحی بخشهای مختلف سازمان گذراندیم. ما یک ساختار سازمانی جدید طراحی کردیم، آدمها را در نقشهای رهبری چیدیم و زنجیرهی پاسخگویی را در سازمان مشخص کردیم. این شرکت، یک شرکت متعالی با رهبری توانمند، استراتژی مشخص برای رشد و اهداف معتبر برای تبدیل شدن به شرکتی با فروش یک میلیارد دلار در سه تا سال آینده است.
با اشاره به ساختار سازمانی جدیدی که ما به صورت جمعی طراحی کردیم، یکی از زیردستان مستقیم مدیر ارشد اجرایی گفت: “این کار نمیکنه. در فروش ۹۰۰ میلیون دلار این ساختار به شدت سنگین میشه.”
مدیر ارشد اجرایی چند لحظه به فکر فرو رفت و سپس پاسخ داد: “این ساختار برای فروش ۹۰۰ میلیون دلاری نیست. این ساختار برای کارِ امروز ماست. ما دوباره تغییرش خواهیم داد؛ احتمالا در فروش ۷۵۰ میلیون دلار.”
##بیشتر بخوانید######################################
از ایدهی خود دفاع کنید بدون اینکه گارد بگیرید
مهارتهای ارتباطی خود را بهبود ببخشید
مهندسی مجدد فرایندها؟ مدیر یک دقیقهای؟ مدیریت براساس اهداف؟ بازاریابی گوریلی؟ کنار گذاشتن همهی اینها و بسیاری ایدههای دیگر ـ یعنی همان مدها ـ راحت است. امروز روزی است و فردا روزی دیگر. بهتر است در اولین برخورد، به آنها مغرور نشوید.
به جای آن ببینید هر کدام از این مدها، میتواند برای سازمان شما در یک دورهی زمانی مشخص مفید باشد. و همین خوب است. برای اینکه چیزی یک موفقیت بزرگ باشد، لازم نیست آخرِ چیزی باشد که باید باشد.
چالش؟ به هیچ راهحلی بهعنوان یک نوشدارو برای همهی دردها فکر نکنید؛ چرا که وقتی ما به چیزی بهعنوان یک نوشدارو مینگریم، نقاط ضعف و ضررهای منفی جانبی آن را نادیده میگیریم. و وقتی ناگهان تندبادها وزیدن میگیرند، ما ایمانمان را به آن راهحل برای همیشه از دست میدهیم و هر ارزشی را که آن راهحل ایجاد میکند، دست کم میگیریم. در واقع از آنجایی که آن راهحل انتظارات ما را پاسخ نداده، از نظر ما به درد نمیخورد!
پس دوباره به دنبال سنگ جادویی بعدی به راه میافتیم. اشتیاق ما برای راهحل ـ فرمولی که با آن همهی مشکلاتمان را حل کنیم و اکسیری که درمان وحشت ما باشد ـ معمولا ما را به بیراهه میبرد. چرا؟چون هیچ چیزی کامل نیست و هیچ چیزی برای همیشه نمیپاید. بنابراین ما بهتر است هر راهحلی را به صورت موقتی ببینیم و هر ابزاری را به صورت بالقوه ارزشمند و احتمالا زودگذر فرض کنیم.این شیوهی تفکر بسیار مفید است؛ چه تغییر، شخصی باشد (مثل یک رژیم غذایی جدید) و چه سازمانی (مثل یک ابزار مدیریتی جدید چون یک ساختار سازمانی جدید.)
هر راهحلی را موقتی دیدن منافع شگفتآوری را در پی دارد:
- تعهد به راهحل آسانتر میشود: اگر بدانیم که آن راهحلی کامل و همیشگی نیست؛ چرا چیز جدیدی را امتحان نکنیم؟
- اجرای راهحل آسانتر (و سریعتر) میشود: حالا که میدانیم این ابتکار جدید همیشگی نیست، بگذارید کاملاش نکنیم و فقط کاری بکنیم که کار بکند.
- درگیر کردن دیگران در آن راهحل آسانتر میشود: اگر یادآوری کنیم که این راهحل ناقص است و هنوز کامل نشده، سایر افراد احتمال بیشتری دارد که در بهبود بخشیدن آن مشارکت کنند؛ چیزی که باعث ایجاد احساس مالکیت نسبت به راهحل در آنها نیز میشود.
- پرداخت پول برای آن آسانتر میشود: اگر نمیخواهیم کاملاش کنیم و اگر نمیخواهیم برای همیشه نگهش داریم، لازم نیست سرمایهگذاری عظیمی در آن بکنیم.
- کنار گذاشتن آن در زمان لازم آسانتر میشود: اگر در آن راهحل، پول زیاد یا هویت خودمان را سرمایهگذاری نکرده باشیم، وقتی دیگر ارزش افزودهای ندارد و وقتی شواهد ثابت میکنند که چیز خوبی نیست، زمان و انرژی کمتری را در توجیه عالی بودن آن و چسبیدن به آن صرف میکنیم.
۵ اثر جانبی تفکرِ “این همیشگی نیست” شانس اینکه شما به جای اینکه دربارهی چیزی فقط فکر، صحبت، برنامهریزی و توافق کنید؛ واقعا کاری را انجام دهید، به شدت افزایش میدهد.
ما تغییر میکنیم. موقعیتها تغییر میکنند. انسانهای دور و اطراف ما تغییر میکنند. و ابزارهایی که استفاده میکنیم نیز، تغییر میکنند.
چند راهنمایی:
- بین تعهد به یک نتیجه ـ مثل ازدواج، میانهروی، سالم بودن، داشتن یک سازمان سودآور و … ـ و تعهد به ابزارهایی که برای رسیدن به آن نتیجه استفاده میکنید، تفاوت قائل شوید. این ابزارها میتوانند تغییر کنند؛ در حالی که اهداف ثابتاند.
- ارزشی که دارید به دست میآورید و چرایی آن را بفهمید. سپس براساس شواهدی که نشان میدهند دیگر آن ارزش به دست نمیآید، تصمیم بگیرید. این راهی است که با آن میفهمید کِیْ وقتِ حرکت فرا رسیده است.
- تصمیم بگیرید چه زمانی میخواهید ارزیابی مجدد را انجام دهید. این مفید نیست که دایما رفتار خودتان را پیشبینی کنید. این شیوهی رفتاری، اتمام کار را غیر ممکن میکند. شما بالاخره جایی از روی ضعف وا میدهید و بعدا هم از این کار تأسف میخورید! بنابراین تصمیم بگیرید چه زمانی میخواهید دوباره کارتان ارزیابی کنید و تا رسیدن به آن نقطه، به کارتان متعهد باشید.
وقتی یک ماه پیش تصمیمام را برای خارج کردن گوشت و لبنیات از رژیم غذاییام گرفتم، احساس رضایت بسیار زیادی میکردم. من میخواستم دوباره احساس پاکی داشته باشم و گیاهخوار شدن به من اجازه میداد این احساس را به دست آورم. ضمنا چیزی که من در مورد خودم میدانستم این بود که وقتی احساس در هم شکستگی و خارج از کنترل شدن میکنم، کارهایی انجام میدهم که خودم را تحت کنترل دربیاورم؛ مثلا موهایام را کوتاه میکنم یا رژیم غذاییام را تغییر میدهم. این یک مکانیسم مدیریتی است که به من کمک میکند کمتر احساس خوب نبودن را در دوران باقی مانده از زندگیام داشته باشم. وقتی احساس کردم که خودم را تحت کنترل درآوردم، من احتمالا رژیم غذاییام را دوباره تغییر خواهم داد.
بد نیست به خاطر داشته باشید اینکه شما مجبور نیستید به چیزی برای همیشه متعهد باشید، به معنای آن نیست که هر چیزی هم عمر کوتاهی دارد. من در آخر آن جلسهی ناهار به همکلاسیهای سابقام گفتم “بعضی چیزها مانند انتخابهای رژیمی من زودگذر و موقتی هستند. با آنها زندگی کنید. شما مجبور نیستید انتخاب مشابهی داشته باشید و من هم احتمالا دفعهی بعد چیزهای دیگری میل خواهم کرد.” و اضافه کردم: “اما نگران نباشید. بقیهی چیزها ـ از جمله سنت ناهار ماهانهی ما ـ برای همیشه ادامه خواهند یافت.”